امروز از لحظهای که دراز کشیدم بخوابم، تا لحظهای که بیدار شدم صدای نحس این آهنگای آبجیم تو گوشم بود... دیگه دیدم فایده نداره، گفتم بلند بشم، منکه اینجوری خواب نمیرم... همینکه نشستم تو جا، یهو بلند گفتهااارمانه؛ بابا نرده چاف چافه... فقط تونستم بگم مرگگگگگگگگ... کشتیم باهارمانه...هارمانه و کوفت..هارمانه و مرض..
یک تغییر کوچیک بازدید : 290
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 11:37